سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

این وبلاگ آماده پاسخ گویی به تمام سئوالات و شبهات اعتقادی ، قرآنی ، فقهی ، فلسفی و حدیثی می باشد

 

خرداد1385 - پاسخ به پرسش ها و شبهات فقهی

 

تماس سایت های مشابه قرآنی فلسفی فقهی زنان حدیثی تربیتی اعتقادی

محمد رضا بهروز :: 84/12/7:: 11:44 صبح

در این سخن به دو مطلب اشاره شده است:

 1. فقه در پذیرش اسلام به ظاهر اکتفا مى کند. امیرالمؤمنین عرض کرد: یا رسول اللّه! تا کى شمشیر بزنم؟ فرمود: «حَتّى یَشْهَدُوا اَنْ لااِلهَ الاّ الله و اَنَّ محمداً رَسولُ الله فاِذا فَعَلُوا ذلک فقد مَنَعُوا مِنْکَ دماؤهم و اَموالُهُم»[2] . در این جا با ظاهر سر و کار دارد; یعنى همین که «لا اله الا اللّه» را گفت تمام است.

مطلب دوّم این است که فقه با ظواهر اعمال کار دارد و با باطن سر و کار ندارد. بخش اول این سخن درست است. اسلام در پذیرش اسلام یک نفر به اقرار ظاهرى اکتفا مى کند. اگر اکتفا نکند چه کند؟ نبش قلب کند؟ آیا راهى هست که انسان درون افراد را بفهمد؟ مگر عقل نمى گوید: «لا یکلف اللّه نفسا الا وسعها»؟. اگر کسى گفت «اشهد ان لا اله الا اللّه» به او بگوییم نه؟ ما نمى توانیم قلب کسى را بخوانیم. اصلا علم غیب نداریم و راه بسته است. امّا اگر در طول یک مدت فهمیدیم که منافق است، حکم دیگرى دارد.

امّا بخش دوّم که اسلام با ظواهر اعمال سر و کار دارد; این سخن بسیار اشتباهى است. اسلام هم با ظاهر اعمال ما کار دارد و هم با نیّات ما و هم با تهذیب نفس. به قدرى مسئله ى نیت در اسلام مهم است که قرآن مى فرماید: (ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ شاهِدِینَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ...); در این آیه خداوند عمل تعمیر مسجد الحرام از طرف مشرکان را به خاطر فساد عقیده شان فاقد ارزش مى داند و سپس مى فرماید: (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ... l إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ...)

از طرفى این سؤال کننده، چرا اسلام را مثل گوشت قربانى قسمت کرده؟! اسلام کمال دارد و فقه و اخلاق و عرفان اسلامى همه برنامه دارند; چرا این ها را از هم جدا مى کنند؟ انتظار این که فقه پاسخ گوى همه ى نیازها باشد، مثل این مى ماند که بگوییم فیزیک باید پاسخ گوى شیمى هم باشد. فقه تا حدى با تهذیب نفس سر و کار دارد. از نظر مسائل نیت و شهوت و ریا، فقه سخن مى گوید; ولى تکمیل این ها با علم اخلاق و عرفان اسلامى است. اخلاق و فقه ما با هم، هم خوان و هم سو هستند و ما معتقد نیستیم که فقه به تنهایى هم چون شعر شاعر که مى گوید «گریه بر هر درد بى درمان دوا است»، در همه جا مشکل گشا باشد. افعال انسان بخشى در فقه تأمین است و بخش دیگر در علم اخلاق و عرفان اسلامى. این ها در حقیقت مکمل یک دیگر هستند و تحت نام آیین کامل در آمده اند (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) .

انتظار این که فقه جانشین اخلاق و جانشین عرفان اسلامى شود، نه امکان پذیر است و نه ما مدعى هستیم; ولى در عین حال بخشى از فقه ما، طهارت نفسانى و تهذیب نفس است. علاوه بر این همه ى عبادات ما الهى و انسان ساز است. «الصلاة معراج المؤمن»، «الصوم جُنَةٌ من النار»، «الجهاد بابٌ من ابواب الجنَة فتح اللّه لخاصة اولیاء».

محمد رضا بهروز :: 84/12/7:: 11:41 صبح

این سخن از دو بخش تشکیل یافته: 1. فقه علم دنیوى است; 2. فقه، حیله آموز است.

در مورد بخش اول می توان گفت: منظور از این که مى گویند فقه علم دنیوى است یعنى چه؟

اگر منظور این باشد که روابط مردم را در این دنیا بیان مى کند، حرف درستى است. یکى از افتخارات فقه این است که بتواند برنامه ریزى کند تا روابط مردم را در این جهان تضمین کند. بخشى از فقه ناظر به دنیاى مردم است; مثل بیع، رهن، مضارعه، مساقات، نکاح و ... همه ابواب فقه ناظر به امور دنیا است و اگر منظور این است که فقه بار منفى دارد و کارى به غیر دنیا، کمال خلق و تهذیب نفس ندارد، حرف اشتباهى است.

بخشى از فقه ما را، ریاى قصد قربت و عبادات تشکیل مى دهد، آیا عبادات ما جنبه ى دنیوى دارد؟ طهارت، صلات، زکات، حج، جهاد و... همه باید با قصد قرب باشد. این ها جنبه ى دنیوى دارد؟ بنا بر این این گونه قضاوت ها و دو پهلو سخن گفتن ها، در شأن یک محقق واقع گرا نیست.

امّا در مورد بخش دوّم که گفت حیله آموز است، باید بگویم که پرسشگر، فقه شیعه را با فقه بعضى از مذاهب اشتباه گرفته است. در بعضى از مذاهب، بابى به نام باب «حِیَلْ» داریم که اسم آن را فتح الذرایع نامیده اند. در آن جا یک سرى حیله گرى هایى است که حلال را حرام کنند و حرام را حلال. این بخش در فقه شیعه وجود ندارد; حتّى در فقه مالکى هم وجود ندارد. مالک در مقابل فتح الذرایع، سد الذرایع دارد. این بحث باید در کتاب هاى اصولى خوانده شود. نقص کتاب هاى اصولى ما این است که ناظر به اصول دیگران نیست.

ما از اصول دیگران ناآگاه هستیم. کتاب هاى مفصل و بزرگى در مورد فتح الذرایع نوشته اند. منطق شیعه منطقى است که آیه ى مبارکه مى فرماید: (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ) مى فرماید: یهود کسانى هستند که فقه آن ها حیله آموز است.

قرار بود که یهود روزهاى شنبه شکار ماهى نکنند. حیله گرى کرده و جدول هایى باز کردند رو به دریا. شنبه که آب بالا مى آمد و ماهى هاى چاق را بیرون مى آورد، جدول ها پر مى شد. هنگام جزر، جلوى جدول ها را مى بستند و روز یک شنبه شکار مى کردند. خداوند همه ى اینان را به کیفر اعمالشان مبتلا کرد و لباس آدمیّت از تن آن ها درآورد و آنان را به صورت میمون مبدّل ساخت.

منطق شیعه حیله آموز نیست و اگر گاهى یک یا دو فقیه، در بعضى از تنگناها تلاش هایى مى کنند که مردم را از ربا نجات دهند، یک مسئله ى استثنایى است. همین استثنا را هم یسیاری از فقها هم چون حضرت امام  نپذیرفته اند; زیرا در این ها اراده ى جدى نیست و چون اراده ى جدى نیست، نمى تواند محلِّل حلال یا محرِّم حرام باشد. حکم یک نفر یا دو نفر نمى تواند مبیّن فقه جامعه ى هزار ساله باشد.

محمد رضا بهروز :: 84/12/7:: 11:36 صبح

در مورد این سؤال باید گفت: این که مى گویند علم فقه یک دانش بشرى است، مقصودشان از این سخن چیست؟ آیا همین کتاب هاى مدون فقهى را مى فرمایند؟ مثل نهایه ى شیخ طوسى، مکاسب و جواهر و... البته این درست; چرا که یک فکر بشرى است. مسلماً فکر بشر این پدیده را به نام نهایه و مکاسب و... آورده است و اگر مقصود سؤال کننده منابع و مصادر فقه، به نام کتاب و سنت است، که این ها اندیشه ى بشرى است، این عقیده اشتباه است; چراکه منابع فقه ما، وحىِ خطاناپذیر است. پس باید بین فقه مدون و منابع فقهى فرق گذاشت.

مسلماً این گونه دو پهلو حرف زدن ضرر دارد; زیرا جوان ناآگاه، گمان مى کند که فقه به طور کلى اندیشه ى بشرى است.

این که سؤال کننده مى گوید ناقص است و ناقص احتیاج به تجزیه و تحلیل دارد، آیا مقصودش این است که فقه ما پاسخ گوى نیازهاى امروز بشر نیست؟ اگر این باشد، ما این را تکذیب مى کنیم; چراکه فقه ما پاسخ گوى تمام احکام و حوادثى است که امروز رخ مى دهد. در این چهارده قرن، فقه ما در برابر حوادث ناکام نبوده است. اگر ما کسانى بودیم که باب اجتهاد را مسدود مى دانستیم، این اشکال وارد بود; چرا که حوادث بى شمار است و باب اجتهاد هم مسدود; بنا بر این فقه ما پاسخ گو نیست. امّا چون عامل اجتهاد در میان ما است، نمى توان گفت فقه ما قادر به پاسخ سؤالات نیست. اگر مقصودش این است که فقه امروز نمى تواند حوادث یک قرن بعد را جواب بدهد، حرف درستى است; امّا این که فقه امروز ناتوان باشد، دلیل نمى شود که منابع فقهى ما ناتوان باشند; چراکه همان منابع فقهى، پاسخ گوى نیازهاى یک قرن بعد هم است.

ما باید از دو پهلو سخن گفتن بپرهیزیم. هر حادثه ى جدیدى که باشد (مسائل مستحدثه) پاسخ دارد. اگر فقه امروز نسبت به قرن آینده نقص دارد، اشکالى ندارد; چراکه نمى توان پیش بینى کرد. منابع فقه ما ناتوان نیست و تکامل و کمالى که ما ادعا مى کنیم، در منابع فقهى ما وجود دارد.

این را قبول داریم که کمال مطلق در فقه امروز نیست; آن چه که افتخار ما است، کمال مطلقِ منابع است نه فقه امروزى که فقط مى تواند حوادث امروز را پیش بینى کند. مرحوم شیخ طوسى استاد صاحب جواهر است. صاحب جواهر خود را شاگرد شیخ طوسى مى داند; اما بین این دو فقیه در فقه خیلى فاصله است. کمالى که در جواهر است در کتاب نهایة یا مبسوط شیخ نیست; ولى این دلیل نمى شود که فقه ناتمام است; چراکه فقه در هر دوره توانایى پاسخ گویى حوادث مستحدثه را دارد. این مسئله در تجربه ى چهارده قرن روشن شده است. خلاصه، جواب این شد که ما نباید فقه را با منابع اشتباه بگیریم و اگر مراد این است که کتاب هاى فقهى نسبت به زمان معاصر نقص دارد، این اشتباه است. امّا نسبت به آینده توانایى ندارد.

سؤال 2. علم فقه، علمى دنباله رو است; یعنى جامعه ساز و طراح و برنامه ریز نیست; بلکه وقتى جامعه ساخته شد و شکل و صبغه ى خاصّى به خود گرفت، فقه، احکام آن را صادر مى کند. فقیهان نه توسعه آورده اند نه بیمه، نه انتخابات، نه تفکیک قوا و نه بردگى را لغو کردند، نه نظام ارباب و رعیتى را، بلکه در مقابل همه ى این ها موضع گیرى کرده و رفته رفته با اکراه به آن ها رضایت داده اند.

مجموع این سؤال دو جمله را تشکیل مى دهد: 1ـ فقه، علمى دنباله رو است; یعنى وقتى حادثه اى پیش مى آید، جواب مى دهد; 2ـ جامعه ساز و برنامه ریز نیست.

در پاسخ به پرسش اول باید توجه داشت، علم پزشکى نیز همین گونه است; یعنى ابتدا بیمارى به وجود آمد بعد طب آن را معالجه کرد. سرطان را توانست تا حدى حل کند، در مورد ایدز هم تلاش مى کند که بتواند حل کند، اصولا کار علم این است که دنباله رو باشد، یعنى حادثه ها را پاسخ بدهد.

امّا مطلب دومى که گفته علم جامعه ساز و برنامه ریز نیست، عرض مى کنیم که مراد شما از «برنامه ریز نیست» یعنى چه؟ اگر حلال و حرام را مى گویید، بله حلال و حرام برنامه ساز نیست، امّا اسلام خیلى برنامه سازى دارد. اگر ابواب فقه را در نظر بگیرید، مثل باب جهاد، باب مدیریت، باب معاشرت و... همه برنامه ساز هستند. اگر کتاب عشرتِ وسائل الشیعه را مطالعه کنید، همه برنامه سازى است; به مردم آداب اخلاق یاد مى دهد، کیفیت معاشرت یاد مى دهد، پس چگونه مى گویید برنامه ساز نیست؟

اولا، این که برنامه ساز نباشد غلط است; زیرا مسائل اخلاقى و سنن و آداب همه و همه برنامه ساز است; یعنى به مردم الگو معرفى مى کنند; ثانیاً، سؤال کننده بین فقه و بین برنامه سازى خلط کرده، اسلام نیامده که عقول و اندیشه ها را تعطیل کند. اصولا آیین خاتم باید کلیات را بگوید و برنامه سازى را به خود مردم واگذار کند; و الا اگر اسلام هم احکام را بفرماید و هم برنامه سازى کند، پس مردم و اندیشه ها چه کاره هستند؟

اگر منظور از برنامه سازى کیفیت پیاده کردن احکام است، این مربوط به قوه ى مقننه است; اولا، برنامه سازى در مورد آداب و سنن دارد و ثانیاً، برنامه سازى مربوط به خود مردم است. مردم باید اندیشه ها را به کار گیرند و برنامه ریزى کنند. اسلام فرموده است «النظافة من الدین»، «النظافة من الایمان» امّا کیفیت نظافت در جهان و جامعه چگونه است؟ این شأن دین خاتم نیست که این ها را بیان کند، آیین خاتم نمى تواند همه ى برنامه هایى که در یکصد قرن (اگر اسلام یکصد قرنى باشد) مورد نیاز است را بیان کند. اگر این گونه نبود، دیگر خاتم نبود. منظور از خاتم این است که کلیات را بگوید و برنامه سازى را اجمالا به مردم تعلیم بکند. امّا تفصیل آن به عهده ى خود مردم است.

امّا این که مى فرماید درباره ى بردگى اقدام نکرده اند، خیلى بى لطفى است، اسلام یکى از راه هاى مصارف زکات را آزادى بردگان قرار داده است. اسلام یکى از کفاره هاى گناهان را آزادى بردگان قرار داده است. اگر در فقه مطالعه کنیم، در هفده مورد آزادى بردگان به عنوان کفاره ى گناهان معرفى شده است.

امّا در مورد نظام ارباب و رعیتى اگر علما در آن زمان موضع گرفتند، به این خاطر بود که مقصود رژیم این نبود که نظام ارباب و رعیتى را از بین ببرد، بلکه تقسیم اراضى در آن زمان، به معناى نابود کردن کشاورزى ایران بود که ایران را تبدیل به یک کشور مصرفى کنند; و الا اگر یک تقسیم عادلانه اى با حفظ مدیریت هاى کنونى یا مدیریت هاى موضعى بود، هرگز مخالفت نمى کردند. آقایانى که اوایل انقلاب خاطرشان است، در سال 1341 یا سال 1338 مقصود نابود کردن کشاورزى ایران بود; اگر واقع این بود که مردم به یک حق و نوایى برسند، علما مخالفت نمى کردند.

محمد رضا بهروز :: 84/12/7:: 11:33 صبح

منظور از فقه, معنى اصطلاحى آن یعنى احکام شرع از وجوب, حرمت, کراهت, مستحب و مباح است, که مجتهدین این احکام را از ادله شرعى یعنى قرآن, سنت (قول و فعل و تإیید امام معصوم) به دست مىآورند, و هدف از احکام شرع, نجات انسان ها از منجلاب گمراهى و انحراف و سقوط, به سوى کمالات و تعالى انسانى است. و در حقیقت احکام شرع نردبانى براى ترقى انسان ها و وصول آنها به سعادت ابدى است.

و منظور از عرفان, سیر و سلوک درونى و معنوى است که انسان را به مقام ذات پاک خدا نزدیک مى کند, و آثار درخشان آن در عمل انسان به عنوان اخلاق نیک اسلامى آشکار مى گردد, بنابراین عرفان و فقه, هر دو, پل و اهرم و وسیله اى براى رسیدن به کمال هستند, و این دو یک هدف را تعقیب و تکمیل مى کنند, و دو کشتى نجات براى وصول به ساحل نجات مى باشند, نتیجه این که عرفان مثبت و صحیح, پیوند تنگاتنگ با فقه دارد, چنان که فقه نیز یار نزدیک عرفان است, هر دو دو یار تکمیل کننده یکدیگر هستند.

حال اگر هر چیز مثبتى در خدمت این صراط قرار گیرد, و به عنوان ابزار نیک براى حرکت به سوى تکامل باشد, قطعا با عرفان و فقه, هماهنگى و هم سویى خواهد داشت, اینجاست که به رابطه عرفان و فقه با صنعت و تکنولوژى پى مى بریم. به عبارت روشن تر, صنعت اگر مثبت بود و در خدمت تکامل بشر درآمد, وسیله اى براى سرعت بخشیدن و تقویت انسان در صراط عرفان و فقه خواهد شد, مانند این که وسیله کامپیوتر, مى تواند انسان را در پیشرفت هاى عرفانى و فقهى کمک کند, و راه هاى وصول را آسان تر نماید. و یا مانند ابزار صنعتى که در علوم پزشکى و روان شناسى مورد استفاده قرار مى گیرند, و موجب سلامتى انسان مى شوند, در این صورت, صنعت وتکنولوژى وسیله مثبت و سازنده اى براى انسان در مسیر تکامل خواهد شد, بنابراین رابطه عرفان و فقه با تکنولوژى, بسیار نزدیک است, ولى اگر از تکنولوژى, وسیله اى مخرب و ویرانگر بسازیم, و به جاى استفاده صحیح, از آن سوء استفاده شود, و آلت دست مستکبران براى سرکوبى و استثمار مستضعفان گردد, قطعا عرفان و فقه, نه تنها رابطه اى با تکنولوژى ندارند, بلکه ضد آن هستند, و براى هر کدام هدفى جداى از هم و متضاد را دنبال مى کنند.

به طور کلى در اسلام علم غیر نافع, یا علمى که وسیله اى بر خلاف عقل گردد, و محصولى سودمند و عقلانى نداشته باشد, علم منفى است, چنان که امیرمومنان على(ع) فرمود: ((من زاد علمه على عقله کان و بالا علیه; کسى که علمش بر عقلش طغیان کند, همان علم مایه وزر و وبال براى او خواهد شد.))(1)

نیز فرمود: ((العلم علمان; مطبوع و مسموع, و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع; علم و دانش بر دو گونه است, فطرى (و هماهنگ با سرشت الهى انسان) و شنیدنى (و اکتسابى مانند علم صنعت و...) دانش شنیدنى سودى نخواهد داشت مگر آن که با دانش فطرى, هماهنگ باشد.))(2)

کوتاه سخن آن که صنعت همچون نردبان, وسیله ارتقإ به پشت بام است, گاهى از آن براى ساختن پشت بام و برف روبى آن استفاده مى شود, و گاهى دزد از آن براى دزدى خانه استفاده مى نماید, در صورت اول با علم و عرفان رابطه دارد و در صورت دوم تضاد دارد.


پى نوشت ها:

1 . غرر الحکم, میزان الحکمه, ج6, ص526.
2 . نهج البلاغه, حکمت 338.


محمد رضا بهروز :: 84/10/17:: 4:57 عصر

 در میان آیات و روایات چیزی که به فلسفه و حکمت این موضوع اشاره کرده باشد نیافتیم. اصولاً مسائل عبادی و احکام شرعی جنبة تعبدی دارد و در این مسائل فقط تعبد و پذیرش خواست شارع مقدس است ، اگر چه مصالحی در آنها نهفته است که از آنها آگاهی نداریم. در برخی از روایات به گوشه هایی از آنها اشاره می شود.

با پیشرفت دانش و فهم و خرد بشری، گوشه های دیگری از آنها آشکار می شود.

در اینجا به برخی از مواردی که به عنوان محسنات حجاب در نماز ذکر شده است می پردازیم:

1 – داشتن لباس کامل، بر وقار ظاهری انسان می افزاید. هر چه از لباس انسان کم شود، از وقار وی و حفظ شئون اجتماعی اش کم می شود و نزد دیگران تنزل می یابد. می توان حجاب را یک نوع ادب دانست. ادب اقتضا می کند انسان در مقابل دیگران و بزرگان با لباس کامل ظاهر شود. شرکت در محافل و مراسم مذهبی در همة ادیان بلکه نزد همة عقلای عالم معمولاً با حجاب همراه است، به ویژه در اسلام که لباس رسمی حضور زن مسلمان در اجتماعات ، پوشش کامل است.

انسان در حال نماز به محضر خدا می رود و در حالی که ملائکه های عرش الهی حضور دارند، در یک مجلس رسمی به عبادت خدا می پردازد. بنابراین چون نماز در حقیقت حضور و بار یافتن به درگاه رب العالمین است، در این مجلس هر چه لباس کاملتر و تمیزتر و خوشبوتر باشد، مطلوب تر است، حتی به مردان سفارش شده که با لباس کامل، ادب حضور در پیشگاه الهی را رعایت کنند.

رسول اکرم (ص) می فرماید: «اعبد الله کأنّک تراه فان کنت لا تراه فانه یراک؛ آن چنان خدا را عبادت کن که گویا او را می بینی. اگراو را نمی بینی، او تو را مشاهده می کند».

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست        تو خود حجاب خودی حافظا، از میان برخیز

2 – از دیگر مصالح حجاب در نماز این است که نوعی تمرین مستمر و روزانه برای حفظ حجاب است. نیز یکی از عواملی است که در پاسداشت دائمی پوشش اسلامی زن و جلوگیری از آسیب پذیری او ، نقش مهمی ایفا می کند. اگر بپذیریم اسلام همواره درصدد حفظ حجاب بانوان و مصونیت آنها است و به عفّت و پاکدامنی سفارش می کند، متوجه می شویم پوشش کامل در نماز همسو با این ایده است.

برای تأکید بر این مسئله چنین شرطی را در نماز لازم می داند. در حقیقت همراه نماز، درس عفّت و پوشش مناسب می دهد، تا الگوی رفتاری و کرداری زن مسلمان را معرفی کند. در  عین حال پوشش کامل در پنج نوبت در شبانه روز تمرین و تلقین عملی بسیار خوب و مناسبی بر پوشش و حجاب اسلامی زن مسلمان است.

3 – نماز خواندن در منظر مردم و در اماکن عمومی و مساجد و مجامع، حجاب کامل می طلبد ، به ویژه برای زنان تا از نگاه دیگران مصون بمانند، مخصوصاً که در نماز رکوع و سجده و نشست و برخاست است، در این صورت حجاب کامل موجب مصون ماندن زنان از نگاه دیگران و باعث حفظ آرامش روحی نمازگزار ، نیز پاسداری از عفّت عمومی می شود.

آنچه گفته شد مواردی است که به ذهن می آید اما دلیل اصلی آن تعبد و پذیرش خواست خدا است.

در دایرة هستی ما نقطة تسلیمیم  رأی آنچه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی

عاشقم بر لطف و بر قهرش بجدّ              ای عجب من عاشق این هر دو ضد 

ناخوش او خوش بود بر جان من            جان فدای یار دل رنجان من

         


<      1   2   3      >

:: آرشیو ::

:: کل بازدید ها ::

224928

 

::بازدید امروز ::

6

دی 1384
بهمن 1384
خرداد1385
تیر 1385
مرداد 1385

::جستجوی وبلاگ::

 

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::اشتراک::

 

 

::وضعیت من در یاهو::